مردم در خیابانها و در حمایت از دولت بازرگان تظاهرات میکنند. شعارها
علیه بختیار است، مردم بختیار را نمیخواهند. بختیار سعی دارد به مردم
بفهماند در انجام وعدههای خود کوشاست.
به همین منظور در جلسهی مجلس
حضور مییابد و نمایندگان در حضور بختیار طرحهای انحلال ساواک و دستگیری
نخستوزیران و وزیران دولت از سال 1341 تا آن سال که متهم به سوء استفاده
از قدرت بودند را تصویب میکنند.
دهها خبرنگار داخلی و خارجی، گروههای مختلف مردم و جمعی از نزدیکان امام در سالن مدرسهی علوی اجتماع کردهاند. آیتالله هاشمی رفسنجانی حکم نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان را قرائت میکند. در حالی که مردم هر لحظه به پیروزی نزدیکشان امیدوارتر میشوند، جمعی از تیمساران ارتش در حال فراهم کردن مقدمات اجرای طرحی با حمایت مستقیم آمریکا برای دستگیری امام و کشتن مردم هستند.
اعضای شورای انقلاب، آیتالله دکتر بهشتی، آیتالله مطهری و مهندس بازرگان با تماسهای مداوم با فرماندهان ارتش سعی میکنند ارتش را بدون خونریزی، متحد ملت کنند. مردم با گل و اشک و شعار به استقبال ارتشیان میروند.
یکی از روزهای آخر عمر شاه در قاهره بود. خبرنگار بیبیسی از او پرسید :«تجربهی تبعید چگونه است؟»
گفت
:«امروز من آینده را پشت سرگذاشتهام، بیماری وجودم را تحلیل میبرد و مثل
پدرم در غربت خواهم مرد. ولی یک تفاوت وجود دارد که من توانستم 6 سال بعد
از مرگ او جنازهاش را به وطن برگردانم، ولی گمان نمیکنم دیگر جنازهی من
هم به ایران برگردد.»
خبرنگار پرسید: «آیا احساس پشیمانی دارید؟»
شاه
جواب داد: «شاید در تقسیم املاک بین محرومان تعلل کردم. شاید نباید این
طور با روحانیت درمیافتادم و شاید نمیبایست مسیر غربی ترقی را چنین
میپیمودم. باید تجارت مشروبات الکلی را قدغن میکردم. بعضی کابارهها و
سینماها را تعطیل میکردم و با مواد مخدر مبارزه میکردم. حالا بعد از مرگم
تنها سگ خانوادگیمان برایم خواهد گریست و دیگر هیچ!».