به ما فرصت کار و تفکر انقلابی در مدارس بدهید

۳ مطلب با موضوع «خاطرات امام (ره)» ثبت شده است

به اصرار جهان پهلوان

تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم. یک نفر پشت تلفن سه بار گفت: «شجونی قبرت حاضر است!». سرهنگ "عربی" از ساواک بود. ماجرای منبر رفتنم و دفاع از طلاب مظلوم فیضیه را فهمیده بود. می‌گفت «شجونی ببینمت ناخن‌هایت را می‌کشم!».

خیلی ترسیده بودم. وارد مسجد ارک شدم. جمعیت موج می‌زد. ماشین‌های ساواکی‌ها هم منتظرم بودند. این میدان رزم‌آور دیگری می‌خواست. خواستم برگردم.

ناگهان دو دست تنومند بازویم را گرفت. تختی بود! لبخندش هنوز یادم هست. از او اصرار و از من انکار. آخر سر هم مرا راهی منبر کرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
افسر نسل 4

این صدای انقلاب نیست!

ظهر روز 22 بهمن مردم ریختند تو میدان ارگ و رادیو را گرفتند.

رادیو پایگاه توده‌ای‌ها و چپی‌ها شده بود. ما خدمت امام در مدرسه رفاه بودیم، که ناگهان رادیو اعلام کرد:

«توجه! توجه! این صدای انقلاب است».

امام به سرعت از جا بلند شدند و گفتند: «بروید، نگذارید! صدای انقلاب است یعنی چه؟ صدای انقلاب اسلامی است!»

ما هم رفتیم و به دستور امام بچه‌های مذهبی را در آنجا مستقر کردیم و از آن به بعد، صدای انقلاب اسلامی به گوش می‌رسید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
افسر نسل 4

پاسخ جالب امام به درخواست لغو دیدارهای ایشان با زنان

روز اول 200 نفر. روز دوم 400 نفر و روز سوم 817 نفر.

آمار خانم‌هایی که در سه روز اول ملاقات با امام غش کردند. از شهید مفتح خواستم به امام بگویند: «دیگر نگذارید خانم‌ها به دیدنتان بیایند»

وقتی شهید مفتح این پیشنهاد را مطرح نمود، امام گفت: «فکر می‌کنید اعلامیه‌های من و سخنرانی‌های شما شاه را بیرون کرد؟! همین بانوان محترمه بودند که شاه را بیرون کردند. بروید وسایل رفاه و آسایش آنها را فراهم کنید».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
افسر نسل 4