تهران و اغلب شهرستان ها همچنان صحنه جنگ خونین مردم و نیروهای مسلح بود. از غروب روز بیستم، کسی خیابانها را ترک نکرده بود. درحالیکه حملات مردم مسلح به تمام مراکز قدرت رژیم شدیدتر می شد خبر رسید که ستاد ژاندارمری واقع در میدان بیست وچهار اسفند (انقلاب) به دست افراد نیروی هوایی، دریایی و مردم افتاده است. پس از ساعتها زد و خورد، پادگان عشرت آباد به تصرف مردم در آمد و بر اثر حملات مردم به تسلیحات ارتش،کارخانهها و انبارهای اسلحه به دست مردم افتاد.
ساعت 10 صبح اسلحهخانهی نیروی هوایی به همت مردم و کمک همافران فتح شد.
ساعاتی بعد کلانتریهای 9، 10، 11، 12، 16، 26 و کلانتری نارمک به دست مردم افتاد.
مردم تانکها و نفربرها را به خیابانها آوردند و به یکدیگر روحیه
میدهند. فرمانداری نظامی که دستپاچه شدهاست، در آخرین اعلامیهاش که
بارها از رادیو پخش شد، ساعت منع عبور و مرور را چهار و نیم عصر اعلام کرد.
امام خمینی در پاسخ به دستور فرمانداری پیامی به این شرح صادر فرمودند:
«اعلامیه امروز حکومت نظامی، خدعه و خلاف شرع است؛ مردم به هیچ وجه به آن
اعتنا نکنند، برادران و خواهران عزیزم، هراسی به خود راه ندهید که به خواست
خداوند تعالی، حق پیروز است.»
مردم خیابانها را ترک نکردند.
تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم. یک نفر پشت تلفن سه بار گفت: «شجونی قبرت
حاضر است!». سرهنگ "عربی" از ساواک بود. ماجرای منبر رفتنم و دفاع از طلاب
مظلوم فیضیه را فهمیده بود. میگفت «شجونی ببینمت ناخنهایت را میکشم!».
خیلی
ترسیده بودم. وارد مسجد ارک شدم. جمعیت موج میزد. ماشینهای ساواکیها هم
منتظرم بودند. این میدان رزمآور دیگری میخواست. خواستم برگردم.
ناگهان دو دست تنومند بازویم را گرفت. تختی بود! لبخندش هنوز یادم هست. از او اصرار و از من انکار. آخر سر هم مرا راهی منبر کرد...
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. همزمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد «اللهاکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به درگیری و تیراندازی و ورود گارد شاهنشاهی منجر شد. با بالا گرفتن درگیری، مردم برای کمک به همافران ارتش وارد پادگان شدند اما لولهی مسلسل گارد شاه به سمت مردم چرخید و آنها را هدف گلوله قرار داد. درگیری تا صبح ادامه داشت...